- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
شـرمـنـدهام نـشد که بـمـانم کـنـارِ تو تـسکـین شـوم بـرایِ دلِ بیقـرارِ تـو اشکِ رقـیه دیدم و گـفـتم که میشوم مرهم به زخـمهای دلِ غُـصِّـهدارِ تو رفـتم فُـرات را به حـضورت بیاورم تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو این نیـزهها نذاشت که با خود بیاورم آبی بـرایِ کـودکِ چَـشـمانـتـظـارِ تو تا پایِ دشمنان نـرود سمتِ خـیـمهها دست و سر و تمامِ تَـنـم شد نـثـارِ تو با ذکـر یـا أخـا تـو به بـالـیـنـم آمـدی بـا این حـساب من شـدهام از تـبارِ تو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
به تـمـنـای لب تو قـلـب دریـا سـوخـته صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته تیرها نه در میآید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگـردیم خیـمه قبل آنکه بشـنوی در میان شعلهها گـیـسوی زنها سوخته تو نـباشی دخـتـرانم را اراذل میزنـند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
شیـر میدان دار بودی پس چرا افتادهای ای امان خـیـمهها از چه ز پـا افتادهای آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت حال، روی دامن خـیرالنـساء افـتـادهای
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیرهات میشد به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
یا ابوفاضل که گفتم بال و پر آمد وسط بهرِ گـفـتن از کمالاتت هـنر آمد وسط در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط مانده بودم تا که تـشـبیـهی بگـویم آشنا در همین اثنا شباهت از پدر آمد وسط کامِ من پُر از عـسل شد تا گـفتم نامِ تو دوّمین بار آمدم گویم شکـر آمد وسط ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قـبلهگاه در مقـامِ صورتت دیدم قـمر آمد وسط مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط بازوانِ تو یـداللّه است در هر بُـرههای تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط تار و مارِ کوفـیان کاری ندارد بهرِ تو هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط ساقی لب تشنگـان! آبی فراهم شد ولی یک عمود آهـنین و یک تبر آمد وسط وقتِ افتادن ز مرکب فاطمه لبیک گفت از دهـانِ مـادری لـفـظِ پـسر آمد وسط
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام ( زبانحال حضرت)
من کیم روی حقایق من کیم من پشت دینم من کیم شمشیر خونریز خدا بازوی دینم من کیم سـردار و سرباز امام راسـتـینم من کیم دست حسین ابن علی در آستینم من کیم در جبهه شور و وفا فتح المبینم من کیم فرزند حیدر من کیم یار حـسینم من کیم از کودکی مشـتاق دیدار حسینم من کیم با جان شیـریـنم خـریدار حسینم من کـیم استاد دانـشگـاه ایـثـار حـسـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـینم من کیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعـبه میگـفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گـفتی نـقـشـۀ راه سـعـادت را مسیرِ اشک، تا لبهای اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر میداشتی مقتل عوض میشد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دستهای خالیاش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دستهایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشمهایت علتِ خون گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
شـراره میکـشدم آتش از قـلم در دست بگو چگونه توان بُرد سوی دفتر دست؟ قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتیست که با نوشـتن نامت شود معـطر دست؟ حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش شکـوه نام تو را حـور میبرد بر دست چنین به آب زدن، امتحـان غـیرت بود وگـرنه بود شما را به آب کـوثـر دست چو دست برد به تیـغ، آسمـانیان گـفـتند به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ بـرای آنکـه بـیـفـتـد به کـار یـار، گـره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست بـریـده بـاد دو دسـتـی که با امـیـد امان به روز واقعـه بـردارد از بـرادر دست فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر چـنین معـاملهای داده است کـمتر دست صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست نـزیـبـد آخـر بر قـامـت صنـوبـر دست هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ به خون چو جعفر طیار، بال و پر میزد شنیده بود شود بال، روز محشر، دست حکـایت تو به اُمُّ البنـین که خواهد گفت و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ به هـمدلی، همه کس دست میدهد اول فـدای هـمّـت مـردی که داد آخـر دست به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظهای که لحظهای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم میزد شمیم یاس میپیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خـفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نـمیدانـم خدا هـنگـام نـقـاشی ابـرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمیدانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمۀ دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن میرسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
هرچه میگـویـم ز ساغـر بیشتر میزند سـاقـی به من سـر بیشتر حال سـائل هرچه بـدتـر خـوبـتر رزق سـائل هرچه کـمـتر بیشتر جان به قربان همان ساقی که کرد اشـک را بـر مـا مـقـدر بـیـشـتر دست و دل باز است وقتی یار ما مـیزنـم در بـیـشـتر در بـیـشـتر یـک دعـای سـادهات را میدهـد پـاسـخـش را صـد بـرابـر بیشتر چشم او را هرکه یک شب دیده است مـیکــشـد الله اکــبــر بـیــشــتــر مـخـلـص اولاد زهــرائــیــم مـا! مـخـلـص عـباس حـیـدر بیـشتر! مـن به آب مـشـک او تـشنه تـرم بـخــدا از آب کــوثــر بـیـشــتــر بـیـن مـردم قـبـله حاجات اوست بـیـن اولاد پــیــمــبـر بــیـشــتــر غـیـرتی دارد ابـاالـفـضـل رشـید از هـمه عـالـم به خـواهر بیـشتر حضرت بیدست غـوغـا میکند دـستهـایش روز محـشر بیـشتر ایـن قـد و بــالا بــلا هـم داشـتــه تـیـرهـا خـورده به پـیکـر بیشتر خیمه بیعـباس بیصاحب شد و درد سـرهـا شـد در آخـر بیـشتر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
برای اینکه نمـیـریم دم ابالفـضل است برای زنـده شـدن بازدم ابالفضل است چگـونه قـرص نـبـاشد دل حـسین آنجا که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است چه احتیاج به لشکر چه حاجتی به زره در آن میانه که صاحب علم ابالفضل است همیـشه وقت بـلا ذکر اوست بر لبها چرا که کاشف هر همّ و غم ابالفضل است غـمی نـمانـده مرا چون مـریـد عـباسم که ذکر جود و سخا و کرم ابالفضل است به گوشهای پُر از پـنـبۀ طبیب بخوان که مرهم دل درمـاندهام ابالفضل است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
آمـده تا عـلـقـمـه اما تنـش نـا هم نداشت نه علمداری نه یاری بلکه سقا هم نداشت روبرو با صحنهای شد که شکست از او کمر بعد از این دیگر حرم خوش قد و بالا هم نداشت پیکر سقا پر از تیر و سنان و نیـزه بود پیکرش دیگر برای تیر یک جا هم نداشت گرچه مشکش خالی از آب است بر روی زمین آبروئی را که مشکش داشت دریا هم نداشت او پناهـم بود دیگر بیپـنـاهم بعد از این تکیه گاهی اینچنین را شخص موسی هم نداشت باز کن خلخال و زینت، زینب از اهل حرم بعد از او دیگر کسی از ظلم پروا هم نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
تا ایـنکـه دعـایت بـکـند مـادرِ عـباس آقـایِ جـهـان باش و گـدای در عباس فـرزنـد عـلی بوده و فـرزند ادب بود این دو شده بر شـانهٔ او گـوهر عباس تا، کـربـبلا را شده او میر و نگهـبان درگاهِ امام است همان محـضر عباس بازنده، امان نامه شد و شمر چنین گفت دیدم که حسین است فقط رهبر عباس بر اهل حـرم لشکـر بیبـاک اگر بود مشک است برای خود او لشکر عباس یک کـوفـه برای زدنـش آمـده بـودنـد افـتـاد کـنـار پـســرش مــادر عـبــاس از شرمِ خودش آب شد و علتش این شد سـهـم هـمهٔ دشـت شـده پـیـکـر عباس سخـتـیِ عـمـودی که گرفته سر او را در مـانـدنِ در علقـمه شد یاور عباس ای آب که در هر طرف دشت روانی تا خـیمه برو، بهـر دل مضطر عباس
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
صدایت را شنـیـدم گریه کردم بـسـوی تو دویـدم گـریـه کردم رکاب انگار بر پای تو پـیچـید مـیـان خـیـمـه آوای تو پیـچـیـد بـبـیـن پـایـم دگـر قـوت نـدارد برادر مُرده جز غـربت نـدارد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
ایـن آبهـا شـبـیـه تـو دریـا نـدیـدهانـد مـانـنـد دسـتهـای تـو سـقـا نـدیـدهانـد سرنـیـزهها به قـدِ رشـیـدت نظر زدند حق داشـتـند خـوش قـد و بـالا ندیدهاند این تیر را که خورده به جسمت حلال کن این تـیـرهـا که چـشـمِ دلآرا ندیـدهانـد برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر طـفـلان من شـکـسـتـن بـابـا نـدیـدهاند پُـشـتم شکسته، زوتر از من حرم برو نامـحـرمـان هـنـوز حـرم را ندیـدهانـد داری چرا شبـیه حـسن گـریه میکنی چـشـمان تو که کـوچـۀ زهـرا ندیدهاند سر را به پـام خـاطـر اُمُّالـبـنین مکش اینقـدر پیـش فاطـمه پا را زمین مکش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
ای بـسـته بر زیـارت قـدّ تو قامت، آب شـرمـنـدهٔ مـحـبّت تـو تـا قـیـامـت، آب دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت دیـد و کـمـال کـرامت، آب بر دفـتـر زلالـی شط خطّ «لا» نوشت لعلی که خورده بود ز جـام امـامت آب لب، تر نکردی از ادب ای روح تشنگی! آموخت درس عاشقی و استقـامت، آب ترجیع درد را، ز گریزی که از تو داشت سر میزند هـنوز به سنگ ندامت، آب سوگ تو را، ز صخره چکد قطره قطره، رود زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب از سـاغـر سـقـایت فـضلت قـلم چـشـید گـسـترد تا حـریـم تغـزّل زعـامت، آب زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و عـلامت: آب! از جـوهـر شفـاعت تیـغـت بعـید نیست گر بگـذرد ز آتش دوزخ سـلامت، آب آمد به آسـتـان تو گـریـان و عـذرخـواه با عـزم پای بوسی و قـصد اقامت، آب میخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در دیدگـان منتـظـرم بـسـته قـامت، آب
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد تـا سـیـنـه را نـشـانـهٔ تــیـر بـلا نـکـرد تا دست رد به سـیـنـهٔ بیگـانـگـان نـزد خـود را مـقـیـم درگـه آن آشـنـا نـکـرد تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد در کوی عشق، خیمهٔ دولت به پا نکرد تا از صفای دل نگذشت از صفای آب خود را مـدام، قـبـلـهٔ اهـل صفـا نکـرد در کـارزار عـشـق، چو عـباس نامدار جان را کـسی فـدای شـه کـربلا نکـرد تا داشت جان، ز جانب مقصد نتافت رخ تا دست داشت، دامن هـمت رهـا نکرد در راه دوست از سر کون و مکان گذشت وز بذل جان خویش در این ره، اِبا نکرد خالی نگشت کـشور «الا» ز خیل کـفر تا دفع خصم دوست، به شمشیر «لا» نکرد از پشت زین به روی زمین تا نیوفـتاد از روی غم، برادر خود را صدا نکرد ره را به خصم با تن بی دست بست، لیک لب را به آه و ناله و افـسوس، وا نکرد دل سوخت زین اَلم که به میدان کارزار دشمن هر آنچه تیر به او زد خطا نکرد اُمُّ البنین که مظهـر صبر و شکیب بود غیر از فـراق، قامت او را دو تا نکرد »پروانه»ام به گرد رخ دوست زآن که دوست لطفی که کرد در حق مس، کیمیا نکرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
به غیر تو که به تن کـردهای تماشا را نـدیـد چـشـم کـسـی ایـسـتـاده دریــا را بگو فضایل خود را که نور چهـرهٔ تو گـرفـته است ز ما فـرصـت تمـاشـا را بـه احـتـرام تـو بـایـد فـرات بـرخـیـزد بزن به آب دوبـاره عـصای موسی را برای آن که شفا گیرد از تو موج علیل بخـوان بر آب، حـدیث لـب مسیـحا را چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی تو فـتـح میکـنی آخـر تـمـام دل ها را و آب مـهـریـهٔ فـاطـمـه ست، میدانـیم چه ظـالـمانـه ربـودنـد حـق زهـرا را! بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند اذان روشـنِ گـلــدسـتـههــای فــردا را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـازم سـلام نـوکـرتـان بیجـواب شد ده پاسخی قـسم به خـدا دل کباب شد تا کی فراق و ندبه و اندوه و انتظار؟ رویی نشان بده، دل نوکر که آب شد آقا چه خوابها که بـرای ظهـور تو هرجمعه بیظهور تو نقش برآب شد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
مجـنون شـدم از بسکه لـیلا را ندیدم آمــد مــحــرّم، بــاز آقــا را نــدیــدم طوبی لکم میگـفت با هر یا حـسیـنم در روضه هم آن قـدّ طـوبا را ندیدم خیمه زدم در کوچۀ ماتم، ولی حیف! خـیمهنـشین دشت و صحرا را ندیدم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
قسم به رایحـۀ عـطر یـاس خوشـبویت تو آمدی به سـویم، من نـیـامدم سـویت خوشا به قـسمت بحـرالعـلوم و نائـینی نـگـاه مـا که نـیـفـتـاده اسـت بر رویت
: امتیاز
|